سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
تماس با ما
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :12
کل بازدید :84398
تعداد کل یاداشته ها : 25
103/9/1
11:6 ع

عزای محرم

در اوّل محرّم، امام صادق علیه السّلام به من (فضیل) فرمود:
- دیشب کجا بودی؟
- عرض کردم: دیشب بین ما کسی بود که می گفت: هلال ماه محرّم را دیدم. لذا یکی از دوستان و محبّین شما به مناسبت اوّل محرّم، مجلسی منعقد نموده بود؛ و ما برای ناله و عزاداری بر جدّ بزرگوارتان حضرت سیّدالشهداء علیه السّلام و اهل بیت آن حضرت ـ به خاطر مصائبی که بر آن بزرگوارن در این ماه وارد شده ـ در مجلس او شرکت کردیم و بر مصائب شما اهل بیت علیهم السّلام گریستیم.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«نَوَّرَ اللهُ قَلبَکَ وَ شَرَحَ صَدرَکَ وَ آجَرَکَ  عَلی حُسین صُنعِکَ وَ وِلائِکَ لِأهلِ بَیتِ نَبِیِّکَ»
«خداوند دلت را روشن کند، و به تو شرح صدر مرحمت فرماید، و تو را بر این عمل خوب و موالات تو با اهل بیت پیامبر علیهم السّلام پاداش دهد»
حضرت فرمودند: ای فضیل! هنگامی که از مجلس عزا بیرون آمدی، جلوی در خانه، به چیزی برخورد نکردی؟
عرض کردم: بله، خداوند مرا فدای شما گرداند. با مردی که جلوی در نشسته بود برخورد کردم، فرمود: آن شخص را می شناختی؟ گفتم : هوا تاریک بود و نتوانستم او را بشناسم.
حضرت فرمود: خود من جلوی در نشسته بودم!

گفتم: الله اکبر، پس برای چه به مجلس ما نیامدید تا در صدر مجلس بنشینید؟ به خدا قسم شما صاحب عزا هستید و واجب است به شما تعزیت بگوییم.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«من می خواستم وارد مجلس شوم، امّا دیدم در صدر مجلس جدّم پیامبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهم السّلام حضور دارند، و با شما برای اباعبدالله الحسین علیه السّلام می گریستند و نوحه و عزاداری می کردند.»


89/9/21::: 8:31 ص
نظر()
  
  

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.

عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پاسمان کردند.

سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد."

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.


پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

پاسخ داد: "زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه رابا او می خورم. نمی خواهم دیر شود!"

پرستاری به او گفت: "خودمان به او خبر می دهیم."

پیرمرد با اندوه گفت: "خیلی متاسفم. او بیماری فراموشی دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!"

پرستار با حیرت گفت: "وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟"

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: " اما من که می دانم او چه کسی است ...!"





89/9/3::: 3:18 ع
نظر()
  
  
صبح زودتر از همیشه به اشتیاق دیدار هم کلاسی ها از خواب بیدار می شی،و با خواب تابستونی وداع می کنی؛ بیدار می شی تا بار دیگه شاهد تولدی

دیگه در خودت باشی؛ بیدار می شی تا الفبای زندگیت رو -که هنوز ناتموم مونده- بیاموزی.

تو می ری برای ساختن فردایی بهتر و محکم تر، چون فردا از آن تو است؛ می ری تا پلی استوار بسازی به سوی آینده.

دوست با نشاط گلبرگی من، مهر شما به شادی.شروع دوباره ماه مهر و دوستی رو از صمیم قلب بهت تبریک می گم و امیدوارم که این سال تحصیلی

برات یکی از بهترین سال های تحصیلیت باشه.

لطفاً خنده ی شاد فراموش نشه، ممنون.


89/6/31::: 9:49 ص
نظر()
  
  
>مرتفع ترین پایتخت جهان شهر "لاپاز" در بولیوی است.این شهر 12 هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد.
>بلندترین صدای جهان صدای گردش زمین به دور خودش است، وآن قدر شدید است که اگر ما آن را بشنویم فوری خواهیم مُرد.
>عموماً ما فکر می کنیم که بلندترین کوه های جهان در تبت قرار دارند؛ ولی اگر خاطرات مسافران به قطب جنوب را بررسی کنیم، در می یابیم که آنان از کوه هایی صحبت کرده اند که بسیار بلندتر از اورست است.
>بلندترین بادگیر در ایران در شهرستان ابرکوه در استان یزد قرار دارد.این بادگیر زیبا به صورت یک بادگیر بزرگ در پایین و یک بادگیر کوچکتر روی آن است.
این بادگیر مربوط به عصز قاجار است.
>برای مسابقات طناب کشی که در جشنواره ی سالانه ی "ناهایستی"(در اوکیناوای ژاپن) در اکتبر 1995 میلادی(1374 هجری شمسی) برگزار شد، طنابی به طول 172 متر و قطر 1/54 متر از الیاف گیاه برنج تهیه شده است.
>بلندترین مجتمع آپارتمان در جهان ساختمانی 100 طبقه موسوم به(جان هنکاک سنتر) است که با 50/5 متر ارتفاع در شهر شیکاگو قرار دارد.
>بلندترین ساختمان بانک، ساختمان 72 طبقه ی "فرست بانک تاور"(First Bank Tower) بانک مونتر آل در شهر تورنتوی کاناداست.این ساختمان
 98/5 متر ارتفاع دارد.


89/6/19::: 5:29 ع
نظر()
  
  
روزی روزگاری در روستایی درهند؛ مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آن ها پول خواهد داد.
روستایی ها هم که دیدند اطراف شان پر از میمون است، به جنگل رفتند وشروع به گرفتن شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند.به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت، بااین شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند.پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی ها دست از کارکشیدند وبرای کشاورزی سراغ کشتزارهای شان رفتند.این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید ودر نتیجه تعداد میمون ها آن قدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.این بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد.
درغیاب تاجر، شاگرد به روستایی ها گفت: "این همه میمون در قفس راببینید! من هریک از آنها را 80 دلار به شماخواهم فروخت تا پس ازبازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید."
روستایی ها که با احتمال مثل من و شما وسوسه شده بودند پول های شان راروی هم گذاشتند و تمام میمون ها را خریدند.البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ...!!!


  
  
حضرت موسی(ع)در کوه طور در مناجات خود عرض کرد: " یا اله العالمین " (ای خدای جهانیان) ...
جواب آمد: "لبیک"
سپس عرض کرد: "یا اله المطیعین" (ای خدای اطاعت کنندگان) ...
جواب شنید: "لبیک"
سپس عرض کرد: "یا اله العاصین" (ای خدای گناهکاران) ...
این دفعه شنید: "لبیک،لبیک،لبیک"
حضرت موسی(ع) عرض کرد: حکمتش چیست که این دفعه سه بار فرمودی لبیک؟
به او خطاب شد: عارفان به معرفت خود، نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ ولی گناهکاران، به جز فضل من،پناهی ندارند. اگر از درگاه من ناامید گردند، به چه کسی پناه ببرند؟
گلبرگی ها، بیایید در این شب های عزیز به درگاه پاک و پرمهرش پناه ببریم، و از گناهانمان توبه کنیم؛ او مهربان است و بخشنده. توبه ی همه ی شما قبول و دعاهایتان مستجاب باد.
                           
انشاء الله
 
  
  
دانشجویی که سال آخر دانشکده ی خود را می گذراند به سبب طرحی که انجام داده بود جایزه ی اول را گرفت.
او در برنامه ی خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" ازسوی دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، این علل را عنوان کرده بود:
-عنصر اصلی باران اسیدی است.
-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد واستفراغ می شود.
-وقتی به حالت گاز در می آید، بسیار سوزاننده است.
-استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
-باعث فرسایش اجسام می شود.
-حتی روی ترمز خودروها اثر منفی می گذارد.
-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر، 42 نفر دادخواست را امضا کردند.6نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند، اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی"دی هیدروزن مونوکسید" در واقع همان آب است!
عنوان طرح این دانشجو این بود: " ما چه قدر زود باوریم " !!


89/6/16::: 10:27 ع
نظر()
  
  
>چون بعد از 9 ماه و به سختی ما را به دنیا می آورد و بلافاصله ما را با لبخند می پذیرد.
>چون شیر شیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزد، پشت دستش می ریزد که داغ نباشد.
>چون وقتی تب می کنیم، او هم عرق می ریزد.
>چون وقتی بعدها با بداخلاقی هایمان غمگینش می کنیم، فقط می گوید: خُب جوونه دیگه، پیش میاد!
>چون وقتی در قابلمه ی غذا را بر می دارد، بخاری از آن بلند می شود که آرام دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد.
>چون وقتی تازه ساعت 11 شب یادمان می افتد که باید فلان کار را برای فردا به مدرسه تحویل دهیم، بعد از یک تشر کوچک، خودش هم پا به پایمان زحمت می کشد تا همان نصف شبی آن کار را تمام کنیم.
>چون بعد از گرفتن هدیه ی روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشنده ای بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشد.
>چون شب های امتحان و کنکور پا به پای ما کم می خوابد، اما کسی نیست که برایش چای باورد و میوه پوست بکند.
>به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما گریه می کند، نذر می کند و پوتین هایمان را در هر مرخصی واکس می زند.
>چون وقتی شب عروسیمان از او خداحافظی می کنیم، با چشمان پر از اشک سفارشمان را به همسرمان می کند، و مارا به خدا و همسرمان
می سپارد.
>چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم، طوری تشکر می کند که واقعاً باور می کنیم شاخ غول را شکسته ایم.
>چون هیچ وقت یادش نمی رود که از کدام غذا بدمان می آید و عاشق کدام غذاییم، حتی وقتی که روی تخت بیمارستان است.
>چون هر وقت با او بد حرف می زنیم و دلش رابرای هزارمین بار می شکنیم، چند روز بعد همه را از دلش بیرون می ریزد و خودش راگول می زند که "بخشی از بزرگان است".
>... وچون مادر است.

89/6/8::: 11:46 ع
نظر()
  
  
از حضرت زهرا(س) روایت شده است:
درحالی که بستر راغ گسترانیده بودم و می خواستم بخوابم،پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد و فرمود:
ای فاطمه مخواب مگر اینکه چهار عمل راانجام داده باشی:
قرآن را ختم کنی،انبیاء را شفیع خود گردانی،مؤمنان را از خود راضی کنی و حج و عمره را به جاآوری! این رافرمودند و به نماز مشغول شدند؛من هم کنار بستر ایستادم تا نمازشان تمام شد.
...پس گفتم: ای رسول خدا، مرا به چهار چیز امر کردی که دراین حال نمی توانم انجام دهم.
حضرت تبسمی نمود و فرمود: اگر سه مرتبه سوره ی توحید را بخوانی، مثل این
است که ختم قرآن کرده ای؛ و اگر بر من و انبیای گذشته درود فرستی، شفیعانت
در روز قیامت می شویم؛ و اگر بر مؤمنان استغفار کنی، همه از تو راضی
خواهند بود؛ و اگر بگویی"سبحان الله والحمدالله ولا اله الا الله والله
الکبر"، ثواب حج و عمره را به دست آورده ای.
گلبرگی ها، بیایید از همین شب های نورانی ماه مبارک رمضان، انجام دادن این چهار کار را قبل از خواب شروع کنیم.

عبادات شما قبول درگاه حق                                                                               

89/6/8::: 10:57 ع
نظر()
  
  
این نوشته به طور کامل جدی است.مطلب زیر فقط به خاطر جالب بودن آورده شده است،پس خواهشمندیم این مطالب رایاد نگیرید وبرای یک بارهم
شده اگر مطلبی هم بدآموزی داشت،شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آن را به یک متن آموزنده تبدیل کنید.
ویکتور لوستیگ-سلطان کلاهبرداران تاریخ- مردی که برج ایفل را فروخت،مسلط به پنج زبان زنده دنیا،صاحب45 اسم مستعار،با سابقه بیش از 50 بار
بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا،مردی که می توانست زیرک ترین قربانیانش رانیز گول بزند،در سال 1890 در بوهمیا(بخش از کشور کنونی چک)
در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
ویکتور در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی عیب و نقص و پرسود،به فرانسه و شهر پاریس رفت ودر آنجا شاهکار خود را اجرا کرد.
فروختن برج ایفل!
فکر این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید.در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد
وهزینه این کار برای دولت،کمر شکن خواهد بود.او بلافاصله دست به کارشد.ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد و درآنها خود را به عنوان معاون ریاست

وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه هایی با سربرگ های جعلی،شش تاجر معروف آهن رابه جلسه ای دولتی و محرمانه در هتل
کرئون(Creon)-که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود-دعوت کرد.
شش تاجر سروقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر شدند.ویکتور برای آن ها توضیح داد که دولت در شرایط بدمالی قرار گرفته است،و تأمین هزینه های
نگه داری برج ایفل از توان دولت خارج است؛بنابراین،او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف،برج ایفل را به فروش برساند و بهترین
مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی اند واز میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن ترین افرادند.
ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی،این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال ها زیاد هم دور از ذهن نبود.این برج در سال 1889 وبرای نمایشگاه بین المللی پاریس طراحی وساخته شده بود و قرار بر
این بود که به صورت دائمی باشد.در سال 1909 برج به خاطر این که با ساختمان های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت
هماهنگی نداشت به محل دیگری منتقل شده بود لذا در آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه
کردند.ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود،او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛مردی به نام " آندره پویسون " که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه
شد.در بین آن شش نفر،آندره کم سابقه ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه،یک شبه ره صد ساله را بپیماید؛کلاهبردار باهوش نیز
به خوبی متوجه این موضوع شده بود.ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد برای امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست؛
اما همان طور که تاجر عزیز می داند،زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست ودر این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته
است ایشان را برنده کند.آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه،اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه
معامله،صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند،ویکتور لوستیگ کیلومترها از
پاریس دور شده بود.در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

این نوشته به طور کامل جدی است.مطلب زیر فقط به خاطر جالب بودن آورده شده است،پس خواهشمندیم این مطالب رایاد نگیرید وبرای یک بارهم

شده اگر مطلبی هم بدآموزی داشت،شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آن را به یک متن آموزنده تبدیل کنید.

ویکتور لوستیگ-سلطان کلاهبرداران تاریخ- مردی که برج ایفل را فروخت،مسلط به پنج زبان زنده دنیا،صاحب45 اسم مستعار،با سابقه بیش از 50 بار

بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا،مردی که می توانست زیرک ترین قربانیانش رانیز گول بزند،در سال 1890 در بوهمیا(بخش از کشور کنونی چک)

در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.

ویکتور در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی عیب و نقص و پرسود،به فرانسه و شهر پاریس رفت ودر آنجا شاهکار خود را اجرا کرد.

فروختن برج ایفل!
فکر این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید.در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد
وهزینه این کار برای دولت،کمر شکن خواهد بود.او بلافاصله دست به کارشد.ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد و درآنها خود را به عنوان معاون ریاست
وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه هایی با سربرگ های جعلی،شش تاجر معروف آهن رابه جلسه ای دولتی و محرمانه در هتل
کرئون(Creon)-که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود-دعوت کرد.
شش تاجر سروقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر شدند.ویکتور برای آن ها توضیح داد که دولت در شرایط بدمالی قرار گرفته است،و تأمین هزینه های
نگه داری برج ایفل از توان دولت خارج است؛بنابراین،او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف،برج ایفل را به فروش برساند و بهترین
مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی اند واز میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن ترین افرادند.
ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی،این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال ها زیاد هم دور از ذهن نبود.این برج در سال 1889 وبرای نمایشگاه بین المللی پاریس طراحی وساخته شده بود و قرار بر
این بود که به صورت دائمی باشد.در سال 1909 برج به خاطر این که با ساختمان های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت
هماهنگی نداشت به محل دیگری منتقل شده بود لذا در آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه
کردند.ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود،او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛مردی به نام " آندره پویسون " که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه
شد.در بین آن شش نفر،آندره کم سابقه ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه،یک شبه ره صد ساله را بپیماید؛کلاهبردار باهوش نیز
به خوبی متوجه این موضوع شده بود.ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد برای امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست؛
اما همان طور که تاجر عزیز می داند،زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست ودر این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته
است ایشان را برنده کند.آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه،اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه
معامله،صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند،ویکتور لوستیگ کیلومترها از
پاریس دور شده بود.در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!


  
  
<      1   2   3   4      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با عرض سلام و تبریک عید سعید غدیر خم ... دوستان من طی این چند روز به آدرس جدید وبلاگم که روی این نوشته لینک شده است انتقال یافتم لذا از تمامی دوستان خواهش می شود درخواست های دوستی و.. . را درخواست نمایند


+ با سلام.دوستان من یه چند قلم کالا دارم گفتم چون به پول نیاز دارم اینا رو بفروشم: 1- دامنه های www.maxtools.ir 2 www.jazromad.ir- یک گیگ هاست آلمان 3- نرم افزار ساخت کتاب موبایل فارسی با قابلیت ارسال بلوتوث 4- قالب وبلاگم


+ سلام..آقا نمیشد این فیدای پیام رسان رو با پیامک زد؟؟


+ بچه ها میدونین معنی اجزای تشکیل شده آرم پارسی بلاگ چی هست؟


+ سلام خدمت دوستان عزیز.عیدتون مبارک باشه... تا چند روز یا چند هفته آینده وبلاگ گرافیک پارسی بلاگ با قالبی سراسر گرفیکی و حرفه ای آغاز و بهترین قالب ها و... آغازبه کار می کند.. نظراتتون رو در مورد فعالیت این مجموعه بیان کنید
+ سلام دوستان. من یه طرح راه انداختم به نام دیوار پارسی بلاگ که هر چند مدت یه موضوعی میذاریم و شما پیام های خود رو در مورد اون موضوع بر روی دیوار می نویسید و در ضمن به بهترین پیام ها جایزه از طرف آقای فخری نیز داده می شود که باهاشون دارم هر صحبت می کنم ببینم چی میشه.البته بستگی به استقبال شما هم داره هر چی بیشتر جایزه هم بهتر


+ دوستان بر روی دیوار پارسی بلاگ یادگاری بنویسید و جایزه بگیرید
+ سلام دوستان یه خبر هیجان انگیز.. قالب سایت پی سی دانلود برای پارسی بلاگ!!!! قیمت ویژه فقط در ماه رمضان : 85 هزارتومان


+ کتاب موبایل گنجینه، نسخه اردیبهشت ماه که دومین نسخه این کتاب میباشد را برای شما آماده کرده ایم. این نرم افزار یک گنجینه برای موبایل شماست که بر روی تمامی گوشی های تلفن همراه که قابلیت پشتیبانی از جاوا را داشته باشند قابل نصب و اجرا میباشد. کتابی کاملا متفاوت و پرمحتوا با موضوعاتی همچون: پیامک، داستان های کوتاه و آموزنده، دانستنی ها،اطلاعات علمی، مطالب پزشکی و جدیدترین مطالب طنز و خنده دار.


+ کتاب موبایل گنجینه، نسخه فروردین ماه که اولین نسخه این کتاب میباشد را برای شما آماده کرده ایم. این نرم افزار یک گنجینه برای موبایل شماست که بر روی تمامی گوشی های تلفن همراه که قابلیت پشتیبانی از جاوا را داشته باشند قابل نصب و اجرا میباشد. کتابی کاملا متفاوت و پرمحتوا با موضوعاتی همچون: پیامک، داستان های کوتاه و آموزنده، دانستنی ها، معما، اطلاعات علمی و جدیدترین مطالب طنز و خنده دار برای شادی شما.